در تورات و صحف انبیاء نیز نمونه های بسیاری از عدم همخوانی "به اصطلاح جنسی" در بین ارکان جملات (فعل، فاعل، ضمایر، صفات و پسوندها و پیشوندها) وجود دارد:
אִם־בְּחֻקֹּתַ֖י תֵּלֵ֑כוּ וְאֶת־מִצְוֺתַ֣י תִּשְׁמְר֔וּ וַעֲשִׂיתֶ֖ם אֹתָֽם׃
اگر درفرایض (مونث) من سلوک نمایید و اوامر(مونث) مرا نگاه داشته، آنها (مذکر) را بجا آورید (تورات صحیفه لاویان فصل 26 آیه 3)
שָֽׁמְרָ֣ה נַ֭פְשִׁי עֵדֹתֶ֑יךָ וָאֹהֲבֵ֥ם מְאֹֽד
جان من شهادات (مونث) تو را نگاه داشته است و آنها(مذکر) را بینهایت دوست میدارم (مزامیر فصل 119 آیه 167)
بطور کلی گرامرنویسان از این عدم همخوانی ها تحت عنوان استثناء هایی که قابل توضیح نیستند یاد می کنند و یا ساعتها صرف توضیح دادن آن میکنند. در حالیکه قبل از ورود به این مبحث باید به یک سوال اساسی پاسخ داده شود:
آیا قبل یا بعد از قرآن یا تورات، کتاب دیگری وجود دارد که ادبیات آن قابل قیاس با کلام وحی باشد، که اینگونه مسائل، سبب تناقض با آن متون باشد؟
پاسخ: خیر.
نتیجه اینکه کلام الله را آنطور که هست باید پذیرفت و نباید طوری وانمود کرد که اینگونه عدم هماهنگی ها "استثناء" یا نقطه ابهام است. چرا که هیچ کتاب دیگری، بجز کلام الهی از این شیوه بیان استفاده ننموده و ما ناچار به پذیرش قرآن و تورات به همین صورت که هست هستیم. نیاز نیست برای عدم هماهنگی ها (البته از زعم خودمان) توضیحات و تفسیربافی ارائه کنیم. مشکل اصلی اینجاست که ما تصور میکنیم که تورات یا قرآن باید با متون عربی یا عبری دست نوشته شده انسان ها هماهنگی داشته باشند. در حالیکه کلام الهی یگانه و یکتا است یعنی برای آن بدل و همانندی وجود ندارد. ایضا ادبیات آن و نحوه ارائه محتوا در آن.
پس اگر ضمیر ه برای انعام و ضمیر ها برای آن بکار رفته است به معنای مذکر یا مونث بودن انعام نیست. بلکه به معنای آن است که ما ناگزیر به پذیرش کلام وحی هستیم و راهی جز عمل کردن به آن پیش روی ما نیست.