کلمه قوام از ترکیب دو حرف قاف و میم مشتق شده است:
ق = وسعت و حجم یافتن (نیز منقبض شدن)
م = وفور، تعدد، مملو
قم = عملکرد هر آنچکه به اجزایش سرپا و علم شده باشد
در لسان تورات واژۀ קום (قوم) به عملکرد هر آنچکه سرپا است دلالت دارد. در آیه ذیل به خوشه های سرپا و درو نشده ترجمه شده است:
اگر آتشی بیرون رود، و خارها را فراگیرد و بافه های غله یا خوشه های نادرویده یا مزرعهای سوخته گردد، هرکه آتش را افروخته است، البته عوض بدهد (تورات صحیفه خروج فصل 22 آیه 6)
در لسان قرآن در آیه ذیل به برپا خواستن ترجمه شده است:
قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿المزمل: ٢﴾
بپای خیز شب را جز اندکی
قوام: آنچکه کاری یا چیزی بدان قائم باشد
الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ .....﴿النساء: ٣٤﴾
مردان تکیه گاه زنان هستند بواسطه آنچکه الله زیاده داده برخی از ایشان را نسبت به برخی....
مشتقات دیگر قاف و میم عبارتند از:
مستقیم، قائم، قیامت، قوم و ....