مقدمه:
اینکه در این پست مطرح شد که الروح همان طریقت الهی است بدان خاطر است که همین قرآن، قدم زدن در طریقت الله را به ما آموزش می دهد. پس کلام وحی همان "الروح" است، یعنی طریق الله، یعنی امر الله است برای انسان که بر انبیاء وحی شده است:
وَكَذَٰلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ رُوحًا مِّنْ أَمْرِنَا مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَ لکن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ﴿الشورى: ٥٢﴾
و بدینسان وحی فرستادیم بسوی تو روحی (طریقت) را از امر ما، نبودی بدانی چیست کتاب و نه ایمان و لیکن گردانیدیمش تابشی که رهبری کنیم بدان هر که را خواهیم از بندگان خود و همانا تو راهنمائی کنی بسوی راهی راست
قرآن فرموده که قرآن را یک رسول امین که رئیس دیگر ملائک عرش است بر محمد نازل فرموده که با مقایسه آن با دیگر آیات مشخص می شود که این رسول امین، همان جبرئیل است که همان رئیس ملائک است:
إِنَّهُۥ لَقَوْلُ رَسُولٍۢ كَرِيمٍۢ ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى ٱلْعَرْشِ مَكِينٍۢ مُّطَاعٍۢ ثَمَّ أَمِينٍۢ (تکویر آیات 19 تا 21)
كه [قرآن] سخن فرشته بزرگوارى است نيرومند [كه] پيش خداوند عرش، بلندپايگاه است در آنجا [هم] مورد اطاعت است [و هم] امين است
قُلْ مَن كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَىٰ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ وَهُدًى وَبُشْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ ﴿البقرة: ٩٧﴾
بگو: «كسى كه دشمن جبرئيل است [در واقع دشمن خداست] چرا كه او، به فرمان خدا، قرآن را بر قلبت نازل كرده است، در حالى كه مؤيد [كتابهاى آسمانى] پيش از آن، و هدايت و بشارتى براى مؤمنان است.»
نتیجه اینکه جبرئیل همان رسول کریم است و همان رئیس ملائک است که در عرش از او فرمانبرداری می شود. حال از آنجا که جبرئیل چیزی بغیر از کلام الله نمی گوید، در نتیجه او نازل کننده کلام الله است که همان امر الله است که همان طریقت الله است که همان الروح است. بنابراین اگرچه ذات جبرئیل از خالق خود جداست اما وقتی پیام (یعنی الروح) که همان طریقت خالق است با سخن پیام آور (جبرئیل) یکی شد، دیگر فرقی بین الروح و جبرئیل و روح القدس و روح الامین نیست. همه اینها چون تابع کلام الله هستند، عملکردشان یکی است و یکی می شوند، نه در ذات بلکه در عملکرد.
پاسخ شما را از انجیل بیان می کنم:
«اسم تو را به آن مردمانی که از جهان به من عطا کردی ظاهر ساختم. از آن تو بودند و ایشان را به من دادی و کلام تو را نگاه داشتند. 7 و الان دانستند آنچه به من دادهای از نزد تو میباشد. 8 زیرا کلامی را که به من سپردی، بدیشان سپردم و ایشان قبول کردند و از روی یقین دانستند که ازنزد تو بیرون آمدم و ایمان آوردند که تو مرا فرستادی. 9 من بجهت اینها سوال میکنم و برای جهان سوال نمی کنم، بلکه از برای کسانی که به من دادهای، زیرا که از آن تو میباشند. 10 و آنچه ازآن من است از آن تو است و آنچه از آن تو است از آن من است و در آنها جلال یافتهام. 11 بعد از این در جهان نیستم اما اینها در جهان هستند و من نزد تو میآیم. ای پدر قدوس اینها را که به من دادهای، به اسم خود نگاه دار تا یکی باشند چنانکه ما هستیم. 12 مادامی که با ایشان در جهان بودم، من ایشان را به اسم تو نگاه داشتم، و هر کس را که به من دادهای حفظ نمودم که یکی از ایشان هلاک نشد، مگر پسر هلاکت تا کتاب تمام شود. 13 و اما الان نزد تو میآیم. و این را در جهان میگویم تا خوشی مرا در خود کامل داشته باشند. 14 من کلام تو را به ایشان دادم و جهان ایشان رادشمن داشت زیرا که از جهان نیستند، همچنانکه من نیز از جهان نیستم. 15 خواهش نمی کنم که ایشان را از جهان ببری، بلکه تا ایشان را از شریرنگاه داری. 16 ایشان از جهان نیستند چنانکه من از جهان نمی باشم. 17 ایشان را به راستی خودتقدیس نما. کلام تو راستی است. 18 همچنانکه مرا در جهان فرستادی، من نیز ایشان را در جهان فرستادم. 19 و بجهت ایشان من خود را تقدیس میکنم تا ایشان نیز در راستی، تقدیس کرده شوند.
20 «و نه برای اینها فقط سوال میکنم، بلکه برای آنها نیز که به وسیله کلام ایشان به من ایمان خواهندآورد. 21 تا همه یک گردند چنانکه تو ای پدر، در من هستی و من در تو، تا ایشان نیز در ما یک باشند تا جهان ایمان آرد که تو مرا فرستادی. 22 و من جلالی را که به من دادی به ایشان دادم تا یک باشند چنانکه ما یک هستیم. 23 من در ایشان و تو در من، تا در یکی کامل گردند و تا جهان بداندکه تو مرا فرستادی و ایشان را محبت نمودی چنانکه مرا محبت نمودی. 24 ای پدر میخواهم آنانی که به من دادهای با من باشند در جایی که من میباشم تا جلال مرا که به من دادهای ببینند، زیرا که مرا پیش از بنای جهان محبت نمودی. 25 ای پدر عادل، جهان تو را نشناخت، اما من تو را شناختم؛ و اینها شناختهاند که تو مرا فرستادی. 26 و اسم تو را به ایشان شناسانیدم و خواهم شناسانید تا آن محبتی که به من نمودهای در ایشان باشد و من نیز در ایشان باشم.»
صدق الله.